سونیا .. این روزا فکر میکنم خیال دیدنت و باید به گور ببرم! این روزا خیلی اذیت میشم ، خیلی ... اطرافیان دارن اذیتم میکنن .. با حرفاشون ، نیش و کنایه هاشون ؛ زخم زبون هاشون ... واگذارشون کردم به خدا .. همون خدایی که منو از دیدن تو محروم کرده ... به نظرت خدا جوابشونو میده ؟ ... منکه فکر نمیکنم ! چون خود خدا خواسته که این کمبود تو زندگیه من باشه تا اونا هرچی دلشون میخواد اذیتم کنن و دلم و بسوزونن !! سونیا ... اینجوری بگم ؛ ناامیـــد شدم ! دیگه هیچ امیدی ندارم واسه داشتنت .... خالی از امیدم ... این روزا همه خوشی های زندگیم .. داره زهرمارم میشه ، هر کس از راه میرسه ، یجوری اعصابم و خورد میکنه ! خدایا ..... تو خواستی...